اندر احوالات زن گرفتن ما که هر کس ، کسی را می یابد و پیشنهاد می دهد و بعد دیگری میگوید مثلا ، نه این غریب است ، این یکی خوشگل نیست ، آن یکی فلان است و دیگری ... .
ابتدا و همین اول و در آغاز کلام مراتب اعتراض خود را در مورد این ادیتور پارسی بلاگ تسلیم میدارم .
امید است فکری به حالش بشود و گرنه مجبوریم به بلاگفا نقل مکان کنیم.
و اما ازدواج ما.
الان که دارم تایپ میکنم ، البته باز نویسی یعنی ساعت نه و پنجاه و یک دقیقه به ساعت کامپیوتر . قرار است عمه ی گرامی بیاید و در مورد ،موردی که در نظر دارد به مادر گرامی تر رایزنی نماید .
لازم به ذکر است که دیروز تلفنی هماهنگی هایی با حقیر صورت گرفت و حقیر گفتم اصلش مادر گرامی است و باید با او صحبت گردد.
دیشب هم جایتان خالی ، پدر و مادر و داماد و خواهر بزرگ و خلاصه همه ی پیشکسوتان امر ازدواج جمع بودند ، از در که وارد شدم دیدم دارند تلفنی صحبت می کنند ، خیلی پر رو به او میگفتند : همه ی دخترهایت را شوهر داده ای ؟
گفتم :بابا ! خجالت هم خوب چیزیه .
در ادامه صحبت تلفنی شان شنیدم : دختر فلانی چند سالش است ؟
بعد از قطع شدن ، گفتند :نه به درد نمی خوره ، از علی بزرگتره .
خلاصه به دلایل امنیتی از ذکر ادامه ماجرا معذورم ، امید است که خداوند متعال عنایتی نماید و این جماعت یا از خیر زن دادن بگذرند و یا یکی پیدا شود و این همه اعصاب ما خط خطی نگردد.
نوشته شده توسط : سید علی علوی
نظرات دیگران [ نظر]