سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 - صفحه ای فقط برای خودم

شور مانع شورش

یکشنبه 86 شهریور 4 ساعت 10:46 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب با بچه ها تا شاهچراغ پیاده آمدم اما زیارت نرفتم ، فقط از دور سلام دادم .

شور میلاد صاحب الامر عج را در شهر حس کردم .

شور اهل بیت علیهم السلام شورش را خنثی می کند . هر چه چپی ها و راستی ها دنبال منافع خودشان بروند و مردم در مذیقه باشند ، هر چند به خاطر مسائل مختلف مردم تحت فشار باشند اما این شور ، از جنس انتظار و از جنس نور اهل بیت مقابله ای است با شورش . تا شور اهل بیت هست از شورش بر ضد نظام خبری نیست . دشمنان این را بدانند!

اما این ها را نگفتم که چپی و راستی به چپاولشان ادامه دهند و رئیس صدا و سیما برود بنشیند از یانگوم تعریف کند . تا آنجا که نفس دارم و زمینه را فراهم ببینم داد می زنم ، فریادم را بر سر محافظه کاران ، سکوت کنندگان و منفعت طلبان خواهم زد . و از دولت حق دفاع خواهم نمود .

انشاء الله . به امید ظهور دولت یار .

 

گاز سوز کردن با کپسول خانگی

امشب شوهر عمه ام آمده بود خانه ، راننده تاکسی موقت است ، می خواست ماشینش را گاز سوز کند اما نه آن مدلی ، یک مدل دیگر ، با کپسول گاز مایعی که مردم استفاده می کنند . می گفت سی ، چهل ماشین را هم دیده که این کار را کرده اند . خیلی هم به صرفه است . 800 تومان گاز میزنی کلی هم راه می رود .

این هم مخ ایرانی .

 


نوشته شده توسط : سید علی علوی

نظرات دیگران [ نظر]


سلوک در شهر

جمعه 86 شهریور 2 ساعت 1:0 عصر

بسم الله

ای برادر شهر با حجره فرق دارد . اگر در حجره خودت هستی و نهایتا هم حجره ایت ،‏

اگر در حجره به جز ناهار و شام چیزی برای خوردن پیدا نمی کنی ،

اگر در حجره تلوزیون نداری ،

اما در شهر دوستت یک ساعت قدم زنان با تو راه می رود و غیبت می کند ، میخواهی نماز صبحت هم قضا نشود ؟

در خانه یخچالت پر است از غذاهای رنگارنگ، یا حداقل همیشه چیزی برای خوردن پیدا می شود .

در خانه تلوزیون هست با هزار جور برنامه افتضاح آن هم به اسم صداو سیمای جمهوری اسلامی.

در شهر رنگارنگترین افراد با باطن های رنگارنگ هستند .

حال بنشین خوب بیندیش و فکری به حال خود کن ،‏ بببین چگونه می توانی در شهر باشی و ایمانت را حفظ کنی .

 


نوشته شده توسط : سید علی علوی

نظرات دیگران [ نظر]


اعتراف

پنج شنبه 86 شهریور 1 ساعت 12:41 عصر

 

عادت کرده ام و کرده ایم همه ی کاسه کوزه ها را سر همدیگر بشکنیم و تقصیر ها را گردن هم بیندازیم .

آدم ابوالبشر نهی ارشادی را مرتکب شد و من بارها و بارها نهی تحریمی را.

بارها و بارها و بارها با اعتقاد راسخ و انگیزه ی قوی قدم در راه جهاد گذاشته ام اما به خاطر این که(( ثم استقاموا )) را نفهمیده ام باز مانده ام .

این جهاد به مراتب از جهاد در میدان نبرد سخت تر است ، چرا که توام است با جهاد اکبر و اگر نتوانم بر نفسم غلبه کنم با همین به اصطلاح جهاد نردبانی خواهم ساخت که پایه اش پوسیده است  و هر چه ارتفاعش را بلندتر کنم زمین خوردنم سخت تر می شود .

نمی دانم شعارها و آرمانهایم را به زبان بیاورم یا نه ؟

نمی دانم از یقینیاتم دم بزنم یا نه ؟

آخر می ترسم وسط راه ضعف ایمانم هم خودم را ضایع کند و هم ارزش ارزشها را پایین بیاورد.

عجب دورانی است بدون شک اگر رحمانیت حق و امید به عاقبت به خیری نبود و خودکشی حرام نبود ، رفتن خیلی راحت تر از ماندن بود ، با تمام عذابهایش ، چرا که رفتن حداقلش ادامه دادن زندگی نکبت بار پر از گناه را همراه نداشت ، اما ماندن است و گناه با همه ی اعضاء و جوارح .

بزرگی می فرمود : این حرفها را نمی شود در عامه مردم زد ، باعث می شود نا امید شوند ، اما برای من و تو که راهمان را انتخاب کرده ایم دیگر خیلی پایین و کم است . اصلا اینطوری فایده ای ندارد و ... .

و من به قول شهید آوینی در خانه مالوف قرار گرفته ام و با غفلتی که دامن خلق را گرفته و دلبسته به تعلقات رنگارنگ چگونه می توانم قدم در میدان نبرد بگذارم ؟


نوشته شده توسط : سید علی علوی

نظرات دیگران [ نظر]


اندر احوالات زن گرفتن ما

پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 3:56 صبح

اندر احوالات زن گرفتن ما که هر کس ، کسی را می یابد و پیشنهاد می دهد و بعد دیگری میگوید مثلا ، نه این غریب است ، این یکی خوشگل نیست ، آن یکی فلان است و دیگری ... .

 

ابتدا و همین اول و در آغاز کلام مراتب اعتراض خود را در مورد این ادیتور پارسی بلاگ تسلیم میدارم .

امید است فکری به حالش بشود و گرنه مجبوریم به بلاگفا نقل مکان کنیم.

 

و اما ازدواج ما.

الان که دارم تایپ میکنم ، البته باز نویسی یعنی ساعت نه و پنجاه و یک دقیقه به ساعت کامپیوتر . قرار است عمه ی گرامی بیاید و در مورد ،‏موردی که در نظر دارد به مادر گرامی تر رایزنی نماید .

لازم به ذکر است که دیروز تلفنی هماهنگی هایی با حقیر صورت گرفت و حقیر گفتم اصلش مادر گرامی است و باید با او صحبت گردد.

 

دیشب هم جایتان خالی ، پدر و مادر و داماد و خواهر بزرگ و خلاصه همه ی پیشکسوتان امر ازدواج جمع بودند ، از در که وارد شدم دیدم دارند تلفنی صحبت می کنند ،‏ خیلی پر رو به او میگفتند :‏ همه ی دخترهایت را شوهر داده ای ؟

گفتم :‏بابا !‏ خجالت هم خوب چیزیه .

در ادامه صحبت تلفنی شان شنیدم :‏ دختر فلانی چند سالش است ؟‏

بعد از قطع شدن ، گفتند :‏نه به درد نمی خوره ،‏ از علی بزرگتره .

 

خلاصه به دلایل امنیتی از ذکر ادامه ماجرا معذورم ،‏ امید است که خداوند متعال عنایتی نماید و این جماعت یا از خیر زن دادن بگذرند و یا یکی پیدا شود و این همه اعصاب ما خط خطی نگردد.

 


نوشته شده توسط : سید علی علوی

نظرات دیگران [ نظر]


کدام خدا را می پرستیم ؟‏

جمعه 86 مرداد 12 ساعت 1:28 صبح

 

امشب زنگ زد . می گفت دارد آبرویمان را می برد . آخر هر چه باشد می گویند با فلانی نسبت دارد . جر و بحث شد آخرش کمی با حالت دعوا تمام شد . بعد از صحبت تلفنی با خودم گفتم :‏ما هیچ وقت به فکر خود طرف نبوده ایم همین الان هم به فکر آبروی خودمانیم . به خاطر همین است که کار پیش نمی رود .

 ************************

پشت موتور داشت تخته گاز می رفت ، گفتم تو حق نداری راه او را بزنی این مسیر سخت هست اما تو فقط روشن کن که چه خبره بقیه اش با صاحابش . عصبانی شد ، سرم داد کشید . به مشکلات خودش اشاره کرد . یادم به صحبت  آقاسید به طلاب در اعتکاف افتاد : در این مسیر باید این شعر را همیشه در یاد داشت :‏

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری       بر حذر باش که سر میشکند دیوارش


نوشته شده توسط : سید علی علوی

نظرات دیگران [ نظر]


برای تو که در میدانی !‏

دوشنبه 86 تیر 25 ساعت 5:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

روی یک تابلو در فلکه ی احمد آباد اصفهان عکسی متشکل از  قدمهای چند انسان با لباس خاکی روی برف بود و زیرش قریب به این مضامین نوشته بود :‏ ما اگر میخواستیم به سختی ها فکر کنیم قدم در این میدان نمی گذاشتیم .

افتتاحیه شبکه ی پرس تی وی ایران ، رئیس جمهور صحبتش را با ذکر نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها آغاز نمود .

به فکر فرو رفتم گفتم میدان مبارزه ما میدان فرهنگی  است و جهاد اکبر . در جهاد اکبر که خدا به ما رحم کند ، اما در میدان فرهنگی باید به فکر جنگ بیفتیم .

آنها که در سالهای جنگ تحمیلی رفتند جنگ ، هیچ نداشتند ،‏از چپ و راست هم بر سرشان فرود می مد ،‏عقبه شان هم بین صدر بود ،‏اما میدان را گفتند .

الان هم همینطور است ، باید خودت پول جور کنی ، حمالی کنی ، نرم افزاری ،‏سخت افزاری را خودت بارش را بکشی ،‏ از هیچ کس هیچ انتظار نداشته باشی ، بی مهری هم می بینی ، از دوستان بدتر از دوشمان می خوری اما :‏نه شرط دوستی باشد که از دل بر زبان آید .

فقط به خاطر خدا ،‏به طراغ همه بروی با همه با روی باز برخورد کنی حتی آنها که میدانی ریا کارنه در میدانند . اما :‏کن فیهم و لا تکن معهم (امیر المومنین علی علیه السلام)‏

دادت را ،‍‏ غم و غصه ات را به سوی خدا ببر :‏ لای الامور الیک اشکو الالیم العذاب ام لطول البلاء ؟‏

اما شاید بلاء‏این دنیا هم کم نباشد ،‏این همه فساد و فقر و فحشاء و تبعیض .

نزدیک ترین افراد خانواده ات قربانی فرهنگ غرب شوند و تو هیچ کاری از دستت بر نیاید .

فقط رو به سوی خدا کنی و بس .

امیدت این باشد که :‏

روزی آقا بیاید :‏اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنی من خدامه

با همت تمام بروی در میدان اگر شد : ‏ان تقومو لله مثنی و فرادی تم تتفکروا

آخرش خیلی هنر کنی جهادت اکبرت را کم نیاوری ، وگر نه :‏

دور گردون گر دو روزی بر مراد مانگشت

دایما یکسان نباشد کار دوران غم مخورد


نوشته شده توسط : سید علی علوی

نظرات دیگران [ نظر]