امشب زنگ زد . می گفت دارد آبرویمان را می برد . آخر هر چه باشد می گویند با فلانی نسبت دارد . جر و بحث شد آخرش کمی با حالت دعوا تمام شد . بعد از صحبت تلفنی با خودم گفتم :ما هیچ وقت به فکر خود طرف نبوده ایم همین الان هم به فکر آبروی خودمانیم . به خاطر همین است که کار پیش نمی رود .
************************
پشت موتور داشت تخته گاز می رفت ، گفتم تو حق نداری راه او را بزنی این مسیر سخت هست اما تو فقط روشن کن که چه خبره بقیه اش با صاحابش . عصبانی شد ، سرم داد کشید . به مشکلات خودش اشاره کرد . یادم به صحبت آقاسید به طلاب در اعتکاف افتاد : در این مسیر باید این شعر را همیشه در یاد داشت :
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
نوشته شده توسط : سید علی علوی